هر كارى را بايد با اهلش انجام داد...
با دوست نقاشم فقط صحبت از هارمونى رنگ هاى عجيب زندگى لذت دارد...
با ان كه همه زندگيش را به فيلم گذرانده بايد از ديالوگ هاى ماندگار سينما و دنيرو و آل پا چينو گپ زد...
با بچه ها بايد بچه شد و پا به پايشان غرق در افكار و بازى هاى كودكانه شان شد..
دعوت يك ويلونيست به كنسرتش را نبايد از دست داد..!
خوردن چاى و شنيدن قصه هاى قديمى فقط كنار سماور ذغالى مادربزرگ ميچسبد..
و با يك فيلسوف بايد بنشينى و زندگى را از بيخ و بن به چالش كشيد..
اما با تو فقط...
بايد عاشق شد..
نظرات شما عزیزان: