آنچه از دهان افتاد
دمنوشِ تلخِ بابونه نبود، روىِ ميزِ دو نفرهء كافه كه فقط يكى از ما پشتش نشسته بود
آنچه از دهان افتاد
شوقِ ما بود كه ديگر جان نداشت.
نه روى ميز، نه توىِ كافه، نه در عمقِ جان در تنهايى حتى.
+آنچه از دهان افتاد شوقِ ما بود كه ديگر جان نداشت.
+به شدت سرما خوردم مثل چیم :((
نظرات شما عزیزان: